قلب های شکسته

سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی.

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1398برچسب:,ساعت 22:21 توسط alice| |

 

یادته؟

پیش هم بودیم یادته؟

 اونا ما رو دوست نداشتن یادته؟

نامه ی بدون امضا یادته؟

 اسم مستعار رویا یادته؟

طرح اون انگشتر من یادته؟

 پاسخ مختصر من یادته؟

فال حافظ،شب یلدا،یادته؟

اسممو گذاشتی شیدا یادته؟

ببینم اول قصه یادته؟

عصر ابراز علاقه یادته؟

خبر خوش کلاغه یادته؟

دست گرمت تو زمستون یادته؟

شونه ی من زیر بارون یادته؟

واسه ی خنده اجازه یادته؟

اونا که میگفتی رازه یادته؟

یادته فالای حافظ تو حیاط؟

یادته قسم به جون شاخه نبات؟

گلای سرخو نچینیم یادته؟

یه روزی همو نبینیم یادته؟

شرطامون سر صداقت یادته؟

تو مجازات خیانت یادته؟

گوش ندادیم به نصیحت یادته؟

گشتنت دنبال صفت یادته؟

روزای خیلی طلایی یادته؟

روز ترس از جدایی یادته؟

روز نفرین اشاره یادته؟

شب چیدن ستاره یادته؟

شعرای کتاب درسی یادته؟

یادته گفتی میترسی یادته؟

عکسمون تو قاب عکسو یادته؟

بله ی بدون مکثو یادته؟

دستمون تو دست هم بود یادته؟

غصه هامون کم کم بود یادته؟

چشم نازت مال من بود یادته؟

دیدن من قدقن بود یادته؟

روزگار قهر و آشتی یادته؟

هیچکسو جز من نداشتی یادته؟

رویاهای آسمونی یادته؟

قول دادی پیشم بمونی یادته؟

روزای بی غم و غصه یادته؟

دستاتو میخوام بگیرم یادته؟

راستی تو،بی تو میمیرم یادته؟

دونه دادن به کبوتر یادته؟

خاطراتت توی دفتر یادته؟

فال با نیت رسیدن یادته؟

طعم تلخ قهوه رو چشیدن یادته؟

روزی صدبار بی تو مردن یادته؟

زیر اون درخت گیلاس با دوتا شاخه گل یاس یادته؟

یادته گفتن راز به قاصدک؟

یادته چقدر به هم گفتیم کمک؟

فکر بودن توی قایق یادته؟

تو به من گفتی شقایق یادته؟

چیزی از خدامون خواستیم یادته؟

مستجاب نشد دعامون یادته؟

گفتی ما باید جدا شیم یادته؟

گفتی باید بی وفا شیم یادته؟

یه دفعه ازم بریدی یادته؟

خط رو اسم من کشیدی یادته؟

گفتی عشق تو هوس بود یادته؟

گفتی خوب بود ولی بس بود یادته؟

حلقه ی من دست تو دیدم یادته؟

کلی سرزنش شنیدم یادته؟

چشم من به چشمت افتاد یادته؟

کاری که دست دلم داد یادته؟

حالا اومدم همونجا ایستادم...

که تقاضای تو رو جواب دادم

درآوردم از دستم انگشترو...

جا گذاشتمش همونجا دفترو

*اما قول دادم به قلبم و خدا*

دیگه دل ندم به عشق آدما

حیف شعری که نوشتم...یادته؟

شعر من بده...،ولی زیادته...!

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:52 توسط alice| |

      ای نارفیق

      این نگاهت چیست ؟

      سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن نمکت را؟

      خنجر را دستت دادم و گفتم:

         پشت سر من حرکت کن و مواظبم باش

    اندکی بعد خنجری از پشت.در قلبم فرو رفت

    پشت سرم را نگاه کردم کسی جز تو نبود

   نمی دانستم تو هم تاب.از پشت خنجر زدن را داری

   تو گناهکار نیستی!

    خنجر را خودم به دستت داده بودم

    به یقین که از دیار عابر هرز نگاه آمده ای

   شکنجه کن...که برای کشیدن درد مانده ام...نه برای التیام

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:51 توسط alice| |

 

 

زندگی نقطه سر خط

سه تا نقطه تا قیامت

قلبمو مچاله کردی

روی نقطه
چین نامرد

با سی و دو حرف دلگیر

مختصر.مفید و ساده

گفتی که:سایه ی عشقت

از سرم خیلی زیاده

زیر دردو
خط کشیدی

ضربدر زدی رو اسمم


تا بدونی که به عشقت

تا که جون دارم طلسمم

عزیزم نقطه ته خط


برو
با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه


عوض جوابت نامرد
نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:50 توسط alice| |

این نهایت بی عدالتیست

گاهی اوقات دستانمان را به سوی خدا دراز میکنیم

و با تمنا و التماس از او میخواهیم که برآورده کند

دعاهایمان را و گاهی هم از سر دیوانگی از خداوند و کارهایش گله داریم

 بهتر است آنموقع که از او گله داریم خوب فکر کنیم این ظلم و بی عدالتی است

 که بحواهیم خدا آنچیزی باشد که ما دوست داریم درحالیکه

خودمان آن چیزی نیستیم که خدای بزرگ و دوست داشتنی میخواهد

 آیا این بی عدالتی نیست؟؟

ما میخواهیم که خدا همان باشد که دلمان میخواهد

 ولی ما راه خودمان را میرویم و به او هیچ توجی نداریم

 این نهایت خودخواهی و بی عدالتی است

خدا گفت:ای بنده ی خوب من کمی به فکر من باش

 نگذار زیبایی های زودگذر دنیا تو را از من دور کند

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:47 توسط alice| |

دخترک رفت و زیر لبش این را گفت:

او یقینا پی معشوق خودش می آید

پسرک ماند و زیر لبش زمزمه کرد:

که پشیمان شده برمی گردد

"عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز"

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:46 توسط alice| |

بابایی...جونم؟(بابایـــی) رو چتوری مینویسن؟

برو دفترتو بیار...اینجوری مینویسن

(مـــن) رو چتوری مینویسن؟

اینجوری...میخوای چیکار؟

حالا (دوســت دارم) رو چتوری مینویسن؟

اینجوری.بسه دیگه بزار کارمو بکنم...بابایی...-بابایی و درد.برو بازی کن ولم کن دیگه

باشه ولی بگو (قــد یه دنیــا) رو چطوری مینویسن؟؟؟

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:41 توسط alice| |

دوست معمولي؟دوست واقعي؟

دوست معمولي هيچگاه نميتواند گريه تورا ببيند.

دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود.

دوست معمولي اسم کوچک والدين تو را نميداند.

دوست واقعي شايد تلفن آنها را جايي نوشته باشد.

دوست معمولي يک جعبه شکلات براي مهماني تو ميآورد.

دوست واقعي زودتر به کمک تو مي آيد و تا دير وقت براي تميز کردن ميماند.

دوست معمولي از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت ميشود.

دوست واقعي ميپرسد چرا نتوانستي زودتر تماس بگيري؟

دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش کند

 

دوست واقعي سعي در حل آنها ميکند

 

دوست واقعي ميپرسد چرا نتوانستي زودتر تماس بگيري؟

يک دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش کند

دوست واقعي سعي در حل آنها ميکند

دوست معمولي مانند يک مهمان عمل ميکندو منتظر ميماند تا از او پذيرايي کني

دوست واقعي به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي ميکند

دوست معمولي مي پندارد که دوستي شما بعد از يک مرافعه تمام مي شود

دوست واقعي ميداند که بعد از يک مرافعه دوستي محکمتر ميشود

دوست واقعي وقتي همه تو را ترک کرده اند با تو مي ماند

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:41 توسط alice| |

صــداقت یعنــی:

وقتی یک نفر به چشمات نگاه میکنه بهش صادقانه نگاه کنی

 نه از روی هوس نیرنگ ریا و هر چیز دیگه



صــداقت یعنــی:

            تک تک کلماتت

          بوی پاکی و خلوص بده

 

صــداقت یعنــی:

     وقتی راه میری با خودت روراست باشی

    بدونی کجا میری و آیا رفتنت لازمه یا نه

 

صــداقت یعنــی:

 فکر و ذهنت رو در سیطره خودت داشته باشی

 نه اینکه اونها تو رو در سیطره خودشون داشته باشند

 که بتونند تو رو همه جا ببرند.

 

صــداقت یعنــی:

 وقتی با یک نفر دوست میشی دوستیت صادقانه باشه

 نه اینکه دوستیت مثال یک وسیله ای باشه

 که فقط برای قصد خاصی اونو نگه داری

 و وقتی کارت تموم شد دورش بندازی.

 

صــداقت یعنــی:

 وقتی با خدا حرف میزنی همه چیزت را فراموش کنی

 و فقط با خدای خودت حرف بزنی و به اون فکر کنی

 و حواست فقط اونجا باشه نه همه جا

 

صــداقت یعنــی:

 وقتی یک نفر یه رازی بهت میگه اونو تو دریچه قلبت وارد کنی

 و درش قفل بزنی و جلوش بنویسی ورود ممنوع

 

صــداقت یعنــی:

        وقتی یک نفر ازت یک کمکی میخواد

        بی ریا کمک کنی نه برای قرض شخصی و...

 

صــداقت یعنــی:

 وقتی درس میخونی.کار میکنی فقط برای خدا باشه

 و خدمت برای بنده های پاک اون

 

صــداقت یعنــی:

 وقتی از در خونه بیرون میای

 اول یه نگاه به آسمون بندازی وبعدبا یاد خدا راه بیفتی

 

صــداقت یعنــی:

 خیلی چیزا یعنی پاکی.ایمان.محبت.عشق و هزارتا چیز دیگه

 و اگه سعی کنی اینها رو داشته باشی

 مطمئن باش به خیلی چیزها می رسی

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:40 توسط alice| |

 

تویی که مرا در سقوط میبینی

 

تا به حال اندیشیده ای که شاید،

 

تو خود وارونه ایستاده ای؟

 

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:39 توسط alice| |

براي خريد عشق هركس چيزي آورد

ديوانه گريست....همه فكر كردند چون ديوانه

چيزي ندارد مي گريد.....

اما نمي دانستند كه قيمت عشق اشك است

و قيمت اشك انتظار است......

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

دوستي رو از زنبور ياد نگرفتم كه وقتي از گلي

جدا ميشه ميره سراغ گل ديگه.....

بلكه دوستي رو از ماهي ياد گرفتم

كه وقتي از آب جدا ميشه مي ميره

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:36 توسط alice| |

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

اتل متل جدايي

عشق گلم كجايي؟

حالم شده پريشون

يه دل دارم پر از خون

عشقم رفته هندستون

خونم شده قبرستون

يه دنيا قصه بردار

اسمشو بذار بچگي

تا آخر زندگي

آچين و واچين تموم شد

عمر منم حروم شد.....!!!

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:30 توسط alice| |

دلبسته به سکه های قلک بودیم

دنبال بهانه های کوچک بودیم

رویای بزرگ تر شدن خوب نبود

ای کاش تمام عمر کودک بودیم...

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:28 توسط alice| |

از دیروز به دنبالت دویدم

و به امید دیدارت به امروز رسیدم

ولی افسوس........!

افسوس که تو به فرداها سفر کردی...

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:27 توسط alice| |

 

خاطره های مرا به آنجا ببرید که برای نخستین بار

دلم به تپشهای دلی دیگر پاسخ داد.....

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:23 توسط alice| |


Power By: LoxBlog.Com